|
( 22) چون ز تنهایى تو نومیدى شوى |
|
زیر سایه یار خورشیدى شوى |
|
( 23) رو بجو یار خدایى را تو زود |
|
چون چنان کردى خدا یار تو بود |
( 24) آن که در خلوت نظر بر دوخته است |
|
آخر آن را هم ز یار آموخته است |
|
( 25) خلوت از اغیار باید، نه ز یار |
|
پوستین بهر دى آمد نه بهار |
|
( 26) عقل با عقل دگر دو تا شود |
|
نور افزون گشت و ره پیدا شود |
|
( 27) نفس با نفس دگر خندان شود |
|
ظلمت افزون گشت و ره پنهان شود |
تنهایى: عزلت، گوشه گیرى.
خورشید شدن: نورانى گشتن. (از تیرگى عالم جسم به روشنایى عالم جان مىرسى).
خلوت: نزد طایفهاى از صوفیه دورى از نفس و خواهشهاى آن، و مشغول بودن به یاد خدا، و کنارهگیرى از اغیار است، نه از کسانی که ما را در راه خدا یار ویاورند، و بدین معنى خلوت ملازم با تنها بودن نیست.
نظر دوختن: نگریستن.
در خلوت نظر دوختن: خلوت گزیدن و به مراقبه پرداختن.
دی: منظور از دی در این جا اشتغال به دنیاست وکنایه از اغیار و همنشینان بد میباشد.که خلوت مانند پوستینی ما را از سرمای آن حفظ می کند.
بهار: ومنظور از بهار نیز سیر بسوی حق است..
پوستین بهر دى: تعبیرى مثلى است، نظیر «هر چیز به جاى خویش نیکوست».
عقل: عقل خدا جو یا عقلی است که می کوشد به معرفت حق راه یابد، در مقابل نفس که گرایش به جهان مادی و دوری از راه حق دارد.
خندان شدن: خوش بودن، ساختن، دمساز شدن.
( 22) اگر فرض کنیم که تو در تنهایى ستاره زهره شده باشى در زیر سایه یار و رفیق آفتاب خواهى شد . ( 23) برو و یک نفر یار و رفیق خدایى پیدا کن تا خداوند یار تو باشد .( 24) آن کسى که چشم از خلق بسته و در خلوت نشسته این کار را هم از یار آموخته . ( 25) بلى از اغیار باید خلوت گزید نه از یار چنان که پوستین براى زمستان است نه بهار . ( 26) عقل با عقل دیگر که قرین گرید دو مقابل شده و نورش افزون گشته راه را روشن خواهد کرد . ( 27) و اگر نفس با نفس دیگر قرین گردد تاریکى بیشتر شده و راه مسدود مىگردد .
گزیده سخن این که: برای گام نهادن در وادی سیر و سلوک الیالله، نیاز ضروری به یک راهنمای الهی و جان آشنا میباشد که در سایه وجود این یار خدایی و کسب معرفت از او، خورشیدی تابان خواهی شد.جستجوی یار خدایی با آنچه در بارهْ فضیلت خلوت گزینی وتأثیر آن در ارشاد سالکان گفته اند، منافات ندارد. خلوت کردن گریز وکناره گیری از اغیار است ، نه از کسانی که ما را به راه خدا دعوت می کنند.همین یاران خداییاند که ما را به خلوت از اغیار راهنمایی میکنند. برای مثال پوستین را باید در زمستان پوشید تا از گزند سرما محفوظ ماند، نه در فصل بهار.اگرسالک با یار عقلانى همنشین شود از او فایده ها می برد و نور خرد واندیشه او بالا گیرد و راه وى به خدا آشکارتر گردد، به خلاف یار نفسانى و طالب دنیا که صحبت او موجب تیرگى دل و گمراهى است.
آشنایى عقل با عقل از صفا چون شود هر دم فزون باشد ولا
آشنایى نفس با هر نفسِ پست تو یقین مىدان که دم دم کمتر است
ز آن که نفسش گِردِ علّت مىتَند معرفت را زود فاسد مىکُند
2691- 2689/ د / 3
( 28) یار چشم توست اى مرد شکار |
|
از خس و خاشاک او را پاک دار |
( 29) هین به جاروب زبان گردى مکن |
|
چشم را از خَس ره آوردى مکن |
( 30) چون که مؤمن آین? مؤمن بود |
|
روى او ز آلودگى ایمن بود |
( 31) یار آیینه است جان را در حزن |
|
در رخ آیینه اى جان دَم مزن |
( 32) تا نپوشد روى خود را در دمت |
|
دم فرو خوردن بباید هر دمت |
مرد شکار: شکارى، شکارچى، کنایت از سالک، جویاى حقیقت، طالب راهنما.
خس و خاشاک: استعاره از آزردن و ترک ادب کردن.
جاروب زبان: اضافه مشبه به به مشبه.
گرد کردن: استعاره از سخن ناملایم گفتن.
ره آورد کردن: به صورت طنز به کار رفته است. چه، ره آورد یا سوغات معمولاً چیزى است که گیرنده بدان شادمان شود.
مؤمن آینه مؤمن: مأخوذ است از حدیث «المُؤمِنُ مِرآةُ المُؤمِنِ وَ المُؤمنُ أخُو المُؤمنِ».[1] و «المُؤمِنُ مِرآةٌ لِأخیِهِ.»[2]
حَزَن: اندوه.
دم زدن: بخار دهن، دمیدن.
( 28) یار بمنزله چشم تو است او را باید از خس و خاشاک پاک نگهدارى . ( 29) حذر کن از اینکه با جاروب زبان گرد بلند کرده خس و خاشاک در جلو این چشم قرار دهى . ( 30) چون مؤمن آینه مؤمن است [اشاره بحدیث المؤمن مرآت المؤمن یعنى مؤمن آینه مؤمن است] پس روى این آینه را باید از آلودگى ایمن داشت ( 31) یار در حال غم و اندوه آینه جان است بروى آینه دم نباید زد تا بخار ملالت او را تیره و تار ننماید . ( 32) براى اینکه روى خود را در اثر دم زدن تو نپوشاند باید همواره دم فرو برده و ساکت باشى .
مولانا متذکر می شود که: یار خدایی و صالح، به مثابه چشم تو است که بسیار ارزشمند است و تو باید از خس و خاشاک محفوظش بداری. ای سالکی که در پی صید معانی هستی! بههوش باش که خس و خاشاک هوا و هوس بر او ننشیند که دراین صورت سخت آزار و اذیت میشود. «رهآوردی» در اینجا به معنی تحفه و ارمغان نیست، بلکه خسوخاری است که از گرد راه در چشم بنشیند. مواظب باش با سخنان ناصواب، گرد و غباری راه نیندازی و یار خدایی را نرنجانی. چون مؤمنان آینه یکدیگرند و روی یار خدایی همانند آینه از هرگونه آلودگی پاک است، میتواند باطنت را به تو نشان میدهد. مولانا میگوید: هر آینهای آلوده میشود و گرد و غبار و زنگار میگیرد، اما مؤمن آینهای است که تار نمیشود؛ با این حال در رخ چنین آینهای نیز نباید دمید، مبادا که روی خود را از تو پنهان کند. منظور این است که، بیادبی و گستاخی نسبت به یار خدایی، یا کلام درشت و بیحرمتی، دل او را مکدر میکند و اگر چنین شود تو از راهنماییها و تعلیمات او محروم خواهی شد، زیرا او از تو کناره میگیرد و رخ نهان میکند.
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |